چكيدهامثال وحکم هر ملتی نشانگر غنای فرهنگی آن است وبررسی آن می تواند به شناخت شاخصههای فرهنگی آن ملت کمک شایانی کند. از آنجا که امثال وحکم رایج در هر قومی دارای اهداف اخلاقی و تربیتی میباشد، امثال وحکم در قرآن نیز حاوی آموزههای اخلاقی و پندهای فردی و اجتماعی است و به دلیل مشخصههای خاص خود، بسیار تأثیرگذارتر از کلام عادی عمل میکند؛ لذا بخش قابل توجهی از آیات قرآن به امثال قرآنی اختصاص یافته است.
در این مقاله برآنیم تا با بررسی یکی از جنبه های اعجاز در قرآن یعنی امثال قرآنی، اولا به شناخت بیشتر این دسته از آیات و هدف از نزول آنها کمک کنیم و ثانیاً با روشنتر کردن افقی از آفاق این کلام الهی، جلوهای دیگر از جلوههای هنر زیبا شناسی در قرآن را به نمایش بگذاریم.
این مقاله برای روشن تر شدن موضوع امثال در قرآن ابتدا به بررسی تاریخ مطالعة امثال، معنای مَثَل در لفظ و اصطلاح، خصائص مَثَل ملی و سپس به بررسی امثال قرآنی، تفاوت بین آنها و مَثَلهای ملی وخصایص مَثَلهای قرآنی و موضوعات امثال در قرآن میپردازد.
كليد واژه ها: قرآن/ مثل قرآنی/ مثل ملی/ جاری مجرای مثل
* کارشناس زبان و ادبیات عرب
عرب از گذشتههای بسیار دور به جمع آوری مَثَلها توجه خاصی داشته است، چرا که متون مَثَلها از جمله متون مورد نیاز در تحقیق الفاظ زبان عربی بوده است. به طور کلی عرب از مَثَلها به عنوان چکیدة تجارب متعدد حیات انسان و نتیجة افکار او در طی قرنها، زیاد استفاده ميکرده و ميکند. بسیاری از دانشمندان و نویسندگان عرب نیز در طول قرنها از مَثَل و اهمیت آن سخن گفتهاند. بعضی آن را حکمت عرب در جاهلیت و اسلام، و بعضی دیگر مَثَلها را نهایت فصاحت عرب دانستهاند. این افراد در تعبیر خود مبالغه نکردهاند، چرا که مَثَلها خلاصهای از تجارب نوع بشر و آیینهای است که در خود عادتهاي یک ملت و اخلاق و افکار آنان و دیگر مظاهر زندگیشان را به نمایش ميگذارد. به همین دلیل است که بررسی و مطالعة مَثَلها و حکمتهاي یک ملت بیشتر از مطالعة هر چیزی ميتواند ما را از فرهنگ و آداب و رسوم آن ملت آگاه سازد.
حال اگر برای مَثَلهاي ملی چنین ارزشی قائل شویم، قطعاً مَثَلها در قرآن به خاطر زیبایی تصاویر و دقّت در تعابیر و به كارگيري معانی و موضوعات روشنگرانه و اهداف والایی که از این مَثَلها مورد نظر است، دارای ارزشی بسیار بالاتر ميباشد. تمثیل قرآنی اگرچه به تصویر اشیاء ميپردازد، ولی تنها به دلیل علاقه به تصویرسازی و عشق به تجسّم اشیاء نیست، بلکه از این تصاویر هدفی والا و ارزشمند دارد. این هدف همان برپایی حق و از میان بردن باطل است.
در زمینة مَثَلهاي قرآنی کتابهاي زیادی تألیف شده است که از قدیميترین آنها کتاب «الامثال من الکتاب والسنه» از حکیم ترمذی ميباشد که در آن تنها شرح کوتاهی بعد از هر مَثَل آمده است.
همچنین ابومنصور ثعالبی در دو کتاب «خاص الخاص» و «التمثیل و المحاضرة» به مقایسة بین جملاتی با عنوان «جاری مجرای امثال سائرة» در قرآن و مَثَلهاي عرب و عجم، عامه و خاصه پرداخته است. و در بخشی دیگر به مَثَلهاي قرآنی اشاره کرده است. همچنین در کتابهاي «علوم القرآن» زرکشی و سیوطی نیز به مَثَلهاي قرآن اشاره شده است.
از نویسندگان معاصر، علی اصغر حکمت به زبان فارسی کتابی در این زمینه نوشته است که این کتاب به بررسی مَثَلهاي عربی و نظر نویسندگان و مستشرقین نسبت به مَثَلها و حکمتهاي عربی پرداخته و بعد به مَثَلهاي «ظاهر» و «کامن» در قرآن اشاره کرده است. همچنین محمد جابر الفیاض، محمد حسین علی الصغیر، آیتالله مکارم شیرازی، آيتالله جعفرسبحانی، محمد رأفت سعید، فوزی شعبان و عبد الرحمن نحلاوی کتابهايي در زمینة «مَثَل»هاي قرآنی نوشتهاند که در جای خود ارزشمند هستند.
از آنجايي كه ميان نویسندگان در بحث مَثَلهاي «کامنه» و «مصرحه» و آیاتی که در ميان مردم رايج شده و گاهي نام مَثَلهاي قرآنی بر آن نهادهاند، اختلافهايي هست و بحثهایي در مورد تفاوت این مَثَلها و مَثَلهای ملی و مَثَلهای قرآنی حقیقی وجود دارد، بر آنيم که به بررسی ریشهای و تفکیک شدة این آیات بپردازیم، تا از اختلاف نظرها و گاهی پیچیدگیها و سردرگميهایی که بر این بحثها سایه افکنده است، به یک نظر قاطع و قابل انطباق در تمامي آیات قرآن دست يابيم. از اين رو نخست به تعریف مَثَل ملی و ویژگیهای مَثَل ميپردازيم، سپس مَثَل قرآنی و مشخصات آن را مورد بررسي قرار ميدهيم.
ریشة «مَثَل» سامي است، چرا که در تمام زبانهای منشعب از آن وجود دارد، و در تمامي آنها به معنای تشبیه و موازنه است. (حکمت،/1)
اما بعضی از محققان مانند عبدالمجید عابدین، این نظریه را رد کردهاند و بر اين باورند که لفظ «مَثَل» در متون عبری قدیم به معنای حکم و سیادت بوده است، نه به معنای شبیه و نظیر. (عابدین،/3) از تحقیقات این گونه بر ميآید که «مَثَل» در زبان عبری به معنای حکم بوده، ولی در عربی لفظ حکم بر این معنا (حکم و سیادت) اطلاق شده است. در نتیجه کلمة «مَثَل» در عربی فقط به معنای تشبیه است. (علی الصغیر،/42)
واژة «مَثَل» در لغت به معانی شبه، نظیر، صفت (در این مورد تردید هست)، عبرت و نشانه، حجت وسخن و مثال و شاخص آمده است. (قاموس المحيط، لسان العرب) آنچه مسلم است معنای عبرت، نشانه، حجت و سخن از معانی مَثَل نيست بلکه از اهداف ضرب المثل است، چه اينكه هدف از مَثَل، گاهی عبرت اندوزی و یا اقامة دلیل و یا آوردن نشانة بر چیزی و یا سخن گفتن در موردی خاص است.
در معناي اصطلاحي میان محققان و نویسندگان ديدگاههاي متعددي وجود دارد. زمخشری در تعريف مَثَل ميگوید:
«به سخن رواج یافتهای که در آن مضرب به مورد تشبیه شده باشد «مَثَل»گفته ميشود. سخني «مَثَل» نامیده ميشود و شایستگی تبادل بین مردم پیدا ميکند که در بعضی از جهات آن غرابت وجود داشته باشد.» (زمخشری، 1/72)
زمخشری در این تعریف بیشتر به رواج و غرابت توجه دارد.
از جمله محققانی که تشبیه را به صراحت، رکنی از ارکان مَثَل دانستهاند، ابراهیم نظام است. وی در تعریف مَثَل ميگوید:
«در مثل چند چیز جمع میشود که در کلام دیگر یک جا وجود ندارد: ایجاز لفظ، حسن تشبیه و زیبایی کنایه و بلاغت.» (میدانی،1/9)
همچنین عبدالمجید قطامش ميگوید:
«نظر من این است که پايه مَثَل، تشبیه است و اگر در عبارت این صفت در کنار صفات دیگر باشد مَثَل است و اگر شرط تشبیه را نداشته باشد، مَثَل به شمار نميآيد.» (قطامش.22)1
همان گونه که پیداست، این افراد تشبیه را از ارکان اصلی مَثَل قرار دادهاند، اما سخنی از تشبیه یا استعاره بودن مَثَل به میان نیاوردهاند.
از جمله افرادی که فقط استعارة تمثیلی را مَثَل نامیدهاند، سکاکی است. وی ميگوید:
«همانا تشبیه تمثیلی اگر بر پایه استعاره و نه غیر آن، رواج یابد، «مَثَل» نامیده ميشود و «مَثَل» تنها به روش استعاره است و تغییر نميیابد.» (سکاکی،/187)
اما عبد القاهر جرجانی «مَثَل» را فقط استعارة تمثیلی نميداند، بلکه در نگاه وي «مَثَل» یا «تمثیل» یعنی «تشبیه تمثیل»، و یا «استعارة تمثیلی» است؛
«...شایسته است که بدانی مَثَل واقعی و تشبیهی که بهتر است تمثیل نامیده شود آن مَثَل را از تشبیه ظاهر و صریح دور ميکند و تمثیل حاصل نميشود مگر به یک یا دو جمله یا بیشتر.» (جرجانی،/47)
عبدالقاهر براي این مطلب به این آیة قرآن مثال ميزند:(إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ...)(یونس/24)
و در مورد استعارة تمثیلی ميگوید:
«و اما تمثیلی که مجازاً استعاره نامیده ميشود سخنی است که به فردی که بین رفتن یا نرفتن شک دارد ميگویی: «أراک تقدم رجلا وتؤخر اخری» و معنای این سخن آن است که تو را در شکی که داری مانند کسی ميبینم که یک پا جلو و یکی عقب گذاشته باشد. سپس کلام مختصر شده است.» (جرجانی،/47)
از این مثال فهميده ميشود که جرجانی استعارة تمثیلی را نیز مَثَل ميداند.
با وجود اینکه بیشتر دانشمندان علم بلاغت فقط استعارات تمثیلی را مَثَل دانستهاند، اما پس از جستجو در کتابهاي «امثال» در ميیابیم که بسیاری از مَثَلها هستند که به هیچ وجه نميتوان آنها را استعارة تمثیلی نامید؛ مانند: «إنه لغب کلده لا یدرک حفرا و لا يؤخذ مذنبا»، یا «و أنت کبارح الأروی»، يا «المکثار کحاطب لیل». هیچ يک از این مَثَلها مجاز نيستند و مشبه و مشبه به در آنها به وضوح بیان شده است. همچنین مَثَلهایی وجود دارد که لفظ مشبه در آنها ذکر نشده است و فقط ادات تشبیه در آن وجود دارد و نميتوان آنها را استعارة تمثيلی نامید. مانند این مَثَلها: «کطالب القرن جذعت أنفه»، یا «کالثور یضرب لما عافت رهان» و غیر از آن.
از اینجا نتیجه میگیریم که امکان محدود کردن مَثَل در استعارة تمثيلی یا تمثیل وجود ندارد، بلکه بهتر است بگوییم پاية مَثَل تشبیه است، چه در قالب تشبیه تمثیلی و چه استعارة تمثیلی و چه تشبیه ساده. همان گونه که در سخن نظام و قطامش هم آمد. نکتهای که در اینجا شايان ياد است، اینکه در کتابهاي «امثال» عربی قدیم، بین «مَثَل» و «حکمت» به خاطر داشتن نقطة اشتراک، خلط شده و حکمتها را نیز جزء مَثَلها آوردهاند، اما نویسندگان جدید به این اختلاف پی برده و به آن اشاره کردهاند.2
به نظر ميرسد اگر به معنای «حکمت» و اصول آن در کتابها نظری بیفکنیم و آن را با تعریف «مَثَل» و اصول و شاخصهای آن مقایسه کنیم، به هماننديها و اختلافات «مَثَل» و «حکمت» دست ميیابیم. در تعریف «حکمت» گفته شده است:
«حکمت جمع آورنده عادتها، سنتها و تدبیر زندگی و سخنان رایج و جملات نادر است، حکمت بیانی مستقیم و صریح از همه مهارتهای زندگی و یا دست كم بعضی از آنهاست.» (زلهایم،/32)
شاید یکی از اصول مشترک ميان «مَثَل» و «حکمت» رواج و تداول است، چرا که در تقسیم حکمت گفتهاند:
«سخن حکمي بر دو نوع است؛ یکی رایج و منتشر بین مردم و متداول در زبان عموم که آن «مَثَل» است و اگر غیر از این باشد سخن حکمي است که ارزش خود را دارد، اگر چه رایج نباشد.» (سبحانی،/10)
همین انتشار یا تداول باعث شده است که «حکمت» اعم از «مَثَل» باشد؛ یعنی هر «مَثَلی» «حکمت» است، ولی هر «حکمتی» «مَثَل» نیست.
از دیگر هماننديها ميان «مَثَل» و «حكمت» عبارت است از ایجاز، بیان تجارب زندگی و همچنین موسیقی موجود در الفاظ. که این موسیقی و یا وزنی که در آنها وجود دارد، باعث تأثیر بیشتر بر مخاطب میشود.
اما ميان «مَثَل» و «حكمت» تفاوتهايي نيز وجود دارد که این دو را تا حدی از هم جدا ميکند. اختلاف اصلی ميان مَثَل و حكمت رایج، تشبیه است. اصل در مَثَل، تشبیه، ولی در حكمت درک معنا و انتقال مفاهیم است. تفاوت دیگر این است که مَثَل معمولاً از همة طبقات مردم سرمیزند، ولی حكمت تنها سخن بزرگان و حکماست، همچنین مَثَل دارای دو معنای ظاهری و باطنی است که معنای ظاهریش همان تشبیهی است که در لفظ مَثَل است و معنای باطنیش معنایی است که از این لفظ استنباط ميشود که همان ارشاد و نصیحت مخاطب است. در واقع مَثَل و حكمت در نتیجه به یک هدف میرسند، ولی یکی با واسطه و دیگری بدون واسطه.
در این مقاله ما نام حکمتهای رايج را «ما یجری مجری الامثال» گذاشتیم تا از مَثَلهای حقیقی که پایة تشبیهی دارند متمایز گردند. این نامگذاري در کتابهای ثعالبی ـ«یتیمة الدهر» و «التمثیل والمحاضرة»ـ نیز در همین مورد آمده است، مانند این حکمتها: «للأیام صرفان، عسر و یسر»، «العفو عن المجرم من مواجب الکرم»، «قوة الجناح بالقوادم و الخوافی»، «الجزع علی الأموات عناء.» (الثعالبی، یتیمة الدهر فی محاسن اهل العصر،/20)
یکی از ارکان مَثَل، «مورد» است. مورد:
«حالت اصلیاي است که کلام «مَثَل» در آن حالت آورده شده است.» (الجوزیه،/19)
تمام مَثَلها دارای مورد هستند، مگر حکمتهایی که در طی سالها مانند مَثَل تداول يافتهاند و فاقد عنصر تشبیه هستند که همانگونه که گفتیم، آنها را «جاری مجرای مَثَل» مينامیم.
«مضرب مَثَل، حالتی است شبیه حالت اول (مورد) که از کلام مَثَل برداشت میشود.» (همان)
برای نمونه مورد مَثَل در مَثَل «فی الصیف ضیعت اللبن»، زنی است که در فصل تابستان از همسر مسن و ثروتمندش جدا ميگردد و با مردی جوان ولی فقیر ازدواج ميکند، ولی در زمستان زمانی که آذوقهاش تمام ميشود دوباره کاسة نیاز پیش شوهر اولش ميبرد، ولی پیرمرد در ازای شیری که از او ميخواهد این جمله را ميگوید: «فی الصیف ضیًعت اللبن»؛ یعنی همان موقع که رفتی شیر را هم از بین بردی. مضرب این مَثَل هر کسی است که موقعیتها و فرصتهای خوب را از دست ميدهد.
«سخنی است موجز و رایج که شامل مفهوم با ارزشی است و در آن، حالت مضرب، به حالت مورد، تشبیه شده است.» (قطامش،/28)
مَثَل موجز برآمده از تجربههای زندگی است که اشخاصی که به این تجارب دست ميیابند، آنها را برای دیگران بدون تکلف بیان ميکنند. مَثَل موجز به مَثَل شعبی و کتابی تقسیم ميشود که «مَثَل شعبی» بدون تکلف و بدون پایبندی به قواعد نحوی است و «مَثَل کتابی» از اهل فرهنگ مانند شاعران و خطیبان صادر میشود. (الجوزیه،/19)
«مَثَل شعبی مَثَلي است که مفهوم در آن عنصر اصلی نیست و فقط برای بیان یا گزارش یا شوخی و سرگرمي آمده است.» (عابدین،/87)
همچنین تفاوت دیگری که ميان «مَثَل شعبی» و «مَثَل کتابی» وجود دارد، اثر تربیتی آنهاست که در «مَثَل کتابی» قوی و واضح است و حکیم هدف تربیتی خود را از طریق پرداختن به معنایی کلی یا اصول انسانی یا یک قاعدة عمومي در قالب تصویر بیان ميکند، اما «مَثَل شعبی» غالباً دارای اهداف هنری است و معمولاً قصد ارشاد و تربیت ندارد و تنها ميخواهد به وصف حوادث یا رفتار اشخاص بپردازد. (عابدین،/127)
از جمله مَثَلهاي رایج ميتوان به این چند مَثَل اشاره کرد: «فی الصیف ضیّعت اللبن»، یا «إن الجبان حتفه من فوقه»، یا «بطنی فعطری» و غیره.
وصف یا قصهای است که قصد دارد به توضیح یک فکر یا اقامة دلیل برای اثبات آن، از طریق تشبیه یا تمثیل بپردازد و معمولاً از مقارنه و مقایسه کمک ميگیرد و دو موضوع را بررسی ميکند؛ یا نوعی رفتار انسانی را به قصد توضیح یا تنبیه و تأدیب مخاطب یا صرفاً به قصد آوردن مثال به تصویر ميکشد، یا چیزی از متعلقات ملکوت الهی و مخلوقات خداوند را مجسم ميکند و در هر دو صورت نسبت به مَثَل رایج، کلامي طولانی محسوب ميشود.
«مَثَل قیاسی» تنها خلاصهای از یک داستان و یا اشارهای به آن نیست، بلکه تمام یک قصه با جزئیات آن ميباشد که حکیم آن را به قصد روشنگری یا هشدار و تربیت ميآورد. (قطامش،/30)
آنچه مسلم است و محققان نیز به آن اشاره کردهاند، این نوع از مَثَلها یعنی «مَثَلهاي قیاسی» در کتابهايي که به جمع آوری مَثَلهاي عربی پرداختهاند وجود ندارد و فقط در کتابهاي دینی مانند قرآن و انجیل موجود است و در واقع این نوع مَثَل تولد یافته و تربیت شده آغوش ادیان است.(قطامش،/30 و عابدین،/12)
«به سخنان کوتاهی که در میان مردم رایج است و عرب آنها را به قصد سرگرمي و خنده یا تشویق به خوش خلقی، به زبان حیوانات نقل کرده یا بر پایه داستانهای خرافی بی پایه و اساس ساخته است و شخصیتهای آن را به گونهاي ساخته و پرداختهاند که مانند انسانها صحبت کنند یا کار کنند، مَثَل خرافی گفته ميشود.» (قطامش،/32)3
عبارتها و داستانهای خرافی که در آن حیوانات رفتاری شبیه به انسان دارند، مانند داستانهای کلیله و دمنه، اگر چه با هدف وعظ و تربیت انسان نقل شده، چون بر پایة خرافه و اسطوره هستند، لذا در قرآن یافت نميشوند. قرآن کریم تصاویر داستانها و مَثَلهاي خود را از زندگی واقعی انسانها یا اشیاء و پدیدههای طبیعت وام ميگیرد. (الفیاض،/231-230؛ عابدین،/165)
اشاره شد که مَثَل قرآنی همان مَثَل قیاسی است و نوع اول و دوم مَثَل، یعنی مَثَل رایج (با مشخصات پيش گفته) و خرافی در قرآن وجود ندارد. در این بخش به تقسیم مَثَل قرآنی از دیدگاه قرآن پژوهان ميپردازیم.
«به مَثَلهایی گفته ميشود که در قرآن به مَثَل بودن آنها اشارهای نشده است و ويژگيهاي مَثَلهاي رایج در میان مردم هم در آنها وجود ندارد [تشبیه] و تنها چون از نظر معنا و مفهوم شبیه مَثَلهای رایج هستند، علما آنها را مَثَل نامیدهاند. در واقع این عبارات در معنا مَثَل هستند نه در لفظ.» (عابدین،/132)
ميتوان گفت زرکشی اولین کسی است که به این اصطلاح اشاره کرده است. مَثَل قرآنی از دیدگاه او دو نوع است: یکی «مصرّح» و دیگری «کامن». «مصرّح» آن است که به مَثَل بودن آن در قرآن به صراحت اشاره شده است و «کامن» بر خلاف «مصرّح» به مَثَل بودنش تصريح نشده و آن از دیدگاه زرکشی در حکم مَثَلهاي رایج است. (زرکشی، 1/486)
زرکشی آیة 17 سورة بقره:(مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا . . .)و چند آیة دیگر را جزء مَثَلهاي مصرّح آورده، ولی در مورد مَثَل کامن نمونهای ذکر نکرده است.
سیوطی نیز مانند زرکشی به تعریف مَثَل مصرح و کامن پرداخته است و در مورد مَثَل مصرّح همان نمونههای زرکشی را بیان کرده و در باب مَثَل کامن نمونههای نقل شده از ماوردی را ميآورد. نمونههایی که در مقابل مَثَلهاي عربی قرار داده است. مثلاً در مقابل «خیر الأمور اوساطها»: (لا فَارِضٌ وَلا بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِك)(بقره/68) و(وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا) (فرقان/٦٧) را آورده است.
نکتة حائز اهمیت در اينجا این است که نویسندگان و محققانی که قبل از زرکشی و سیوطی بودهاند، مانند ابومنصور ثعالبی، نام «مَثَل کامن» را بر این دسته از آیات و عبارات نگذاشتهاند، بلکه آنها را «جاری مجرای مَثَل» نامیدهاند. ثعالبی در دو کتاب خود «خاص الخاص» و «التمثیل والمحاضرة» به تعدادی از این آیات تحت عنوان:
«عباراتی از قرآن کریم که در معانی مَثَلهای عرب و عجم، خاص و عام آمده است و به کارگیری این عبارات در کلام بهتر و برتر و ارزشمندتر است.» اشاره کرده است. (ثعالبی، خاص الخاص،/11) و در ادامه نمونههایی نیز ذکر کرده است. مثلاً پیرامون موضوع خراب شدن کار، زمانی که بیش از دو نفر در آن دخالت دارند، مَثَل عربي «لایجتمع اللیثان فی الغابة» را آورده و از مَثََلهای عام «کثرة الأیدی فی الصلاح فساد» و از مَثَلهای خاصه (مَثَلهای کتابی) «من کثرة الملاحین غرقت السفینه» و در مقابل همة آنها عبارت قرآنی (لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلا اللَّهُ لَفَسَدَتَا) (انبیاء/22) را آورده است. آنچه از کلام ثعالبی به وضوح بر ميآید این است که وی این آیات را «مَثَل کامن» ننامیده، بلکه آنها را شبیه یا مقابل «مثال رایج» نام نهاده است.
نکتة شايان ياد این است که «مَثَلهای کامن» یا «جاری مجرای مَثَلها»، «مَثَلهای قیاسی» قرآنی که به دلایلی کلمة «مَثَل» در آنها ذکر نشده، نیستند. این مَثَلها را با مَثَلهای حقیقی قرآنی فاقد لفظ «مَثَل» اشتباه نکنیم.
نتیجة کلی دیگر در این بخش آنکه این آیات قرآنی تحت عنوان «مَثَل کامن» یا «جاری مجرای مَثَل» یا مقابل «مَثَلهاي ملی»، به خاطر نداشتن خصوصیات مَثَلهاي قرآنی حقیقی و همچنین به خاطر اینکه در قرآن به «مَثَل» بودنشان اشارهای نشده است، جزء مَثَلهاي قرآنی مورد نظر ما در این مقاله نیستند.
دستهای از حکمتهای قرآنی هستند که صفت مَثَل بودن را بعد از نزول قرآن به دست آوردهاند و در وقت نزول قرآن مَثَل نبودهاند. این حکمتها عبارتند از یک مجموعه اصول اخلاقی و دینی که مردم از آنها در کلام روزمره و نوشتهها و سخنرانیها و اشعارشان استفاده ميکنند و در میان نویسندگان جدید نام «مَثَل رایج» گرفتهاند، ولی پيشينيان بر این حکمتها ـ همان گونه كه اشاره شد ـ نام «جاری مجرای مَثَل» یا «مشابه» و «مقابل» مَثَل گذاشتهاند.
از تعاریف و نمونههایی که نویسندگان و محققان در این باب آوردهاند، مشخص ميشود که این عبارات موجز و زیبا در قرآن چه با نام «مَثَلهاي رایج» و چه با نام «ما یجری مجری الامثال»، همان «مَثَلهای کامن» هستند که قبلاً گفته شد و ظاهراً مصاديق یکسان، و نامها متفاوت است. پس در اینجا آنچه در مورد «مَثَل کامن» گفتیم، در «مَثَل رایج» نیز صادق است. یعنی این آیات نیز جزء مَثَلهاي قرآن نیستند. ما در اینجا به جهت جلوگیری از اشتباه ميان این موارد، طبق نظر علما این دسته از آیات قرآن را که به جهت ایجاز و زیبایی در ادبیات کتبی و شفاهی مردم رواج زیادی یافته است، «ما یجری مجرای الامثال» مينامیم.
«مَثَل» در زبان به معنای سخن کوتاه است که در هر صحنه و یا موقعیتی که مقتضی باشد گفته ميشود و در طول زمان به اندازهاي رواج ميیابد که در موقعیتهای مشابه نیز به کار برده ميشود. این خصوصیت تنها در مَثَلهای ملی و قومي وجود دارد و مشابه آنها را در قرآن نميبینیم (با توجه به اینکه ما نام «جاری مجرای مَثَل» بر عبارات قرآنی که دارای خصوصیات فوق الذکر هستند گذاشتیم، نه مَثَل).
چگونه ميتوان پذیرفت که خداوند متعال بعضی آیات قرآن را قبل از نزول مَثَل بنامد، در صورتی که پیامبر(صلی الله علیه و آله)هنوز آنها را دریافت نکرده است و در میان مردم نیز هنوز انتشار نیافته است. چرا که مَثَل زمانی «مَثَل» است که در میان مردم رواج یابد.
«مَثَل قرآنی نوعی دیگر است که قبل از آنکه ادبیات، مَثَل را بشناسد و یا قبل از اینکه مَثَل نوعی از کلام منثور شناخته شود و اصطلاحی برای آن وضع گردد و یا حتی قبل از اینکه ادبا با تعاریفشان مَثَل را معرفی کنند، قرآن آن را مَثَل نامید.» (منير القاضي،/ ٥؛ نقل از محمد علي الصغير،/٧٣)
مَثَلهای قیاسی که نام مَثَلهای «ظاهره» و «مصرّحه» نیز بر آن گذاشتهاند،4 پایة تمثیلی دارد و دانشمندان بلاغت آن را «تشبیه مرکب» یا «تمثیل» مينامند. (قطامش،/30)5 مَثَل قیاسی از تشبیه مرکّب به مرکّب با وجه شبه مرکب به دست ميآید. مَثَلهاي قرآن ميخواهند از طریق تشبیه رفتار آدمها یا تشبیه یک مفهوم یا تفکر انتزاعی به رخدادهای طبیعی، تاریخی یا داستانی در قالب تصاویر زیبا، متشکل از اجزاء به هم پیوسته، به تربیت و ارشاد و تأثیر گذاری بر مخاطب بپردازند.
نکتة شايان ياد اینکه همان گونه که در بخش پيش، عامل غرابت، یعنی وصف یا داستان زیبایی که نکاتی بدیع و عجیب در خود دارد را یکی از ويژگيهاي مَثَل در نگاه بعضی از محققان ياد کردیم، در قرآن نیز بعضی مفسران داستانها یا توصیفهای قرآنی را جزء مَثَلهاي قرآنی آوردهاند. مانند این آیه:
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوب) (حج/ ٧٣)
«اى مردم! مثلى زده شد، پس بدان گوش فرا دهيد؛ كسانى را كه جز خدا مىخوانيد هرگز [حتى] مگسى نمىآفرينند، هر چند براى [آفريدن] آن اجتماع كنند و اگر آن مگس چيزى از آنان بربايد، نمىتوانند آن را باز پس گيرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.»
زمخشری در ذیل این آیه ميگوید:
«و اگر بگویی این آیه مَثَل نیست، پس چطور آن را مَثَل مينامي؟ ميگویم صفت یا قصه زیبایی که با غرابت همراه باشد در تشبیه به بعضی مَثَلهاي سائره، مَثَل نامیده ميشود؛ چون که این مَثَلها نیز زیبا و دور از ذهن هستند.» (زمخشری، 4/171)
با توجه به سخن زمخشری اگر بخواهیم تمام داستانهای قرآن را که دارای صفت زیبایی و غرابت است جزء مَثَلها قرار دهیم، شکی نیست که تمام داستانها و توصیفهاي قرآن شگفت انگیز و زیباست. داستان موسی(علیه السلام)، نوح(علیه السلام)، داستان یوسف(علیه السلام)و سلیمان نبی(علیه السلام)تا داستان اصحاب فیل و غزوات پیامبر(صلی الله علیه و آله)، همه و همه زیبا، شگفت آور و اعجاب انگیز هستند و بررسی آنها نیاز به مقالات و کتابهاي متعدد دارد. اما مَثَلهای قرآنی که موضوع بحث ماست، با وجود صفت غرابت در همة آنها دارای ويژگيهاي دیگری مانند «تمثیل» نیز هستند که به آنها عمق و تأثیر دو چندان ميبخشد. از همین رو مقصود ما از مَثَل قرآنی در این مقاله، «مَثَل قیاسی» است که بر پایة تمثیل استوار است.
«عبارت است از تشبیه غیر ملموس به ملموس و ذهنی به دیدنی به شرط اینکه مشبه به از امور تکوینی باشد.» (سبحانی،/20)
«مشبّه به» در این دسته از مَثَلها، اشیاء یا پدیدههای طبیعی هستند. مانند:
(مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لا يُبْصِرُون) (بقره/١٧)
«مَثَل آنان همچون مَثَل كسانى است كه آتشى افروختند و چون پيرامون آنان را روشنايى داد، خدا نورشان را برد و در ميان تاريكيهايى كه نمىبينند رهايشان كرد.»
(وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلا نَكِدًا ...) (اعراف/ ٥٨)
«زمین پاک نیکو گیاهش به اذن خدا نیکو برآید و زمین خشن ناپاک جز گیاه اندک نرویاند.»
این مَثَلها برای تشبیه حالت ذهنی به اشیاء و پدیدههای مادی و حسی آمده و هدفشان روشنتر کردن «مشبّه» یا توضیح بیشتر و یا نزدیکتر کردن اشیاء مجّرد به ذهن انسان است. در این نوع از مَثَلها گاهی لفظ «مَثَل» ذکر شده (مثال اول) و یا ذکر نشده است (مثال دوم). پس مَثَل شدن دستة دوم تلاشی است از جانب مفسران یا علماي بلاغت. و دست یافتن به مَثَلهايی که در قرآن به مَثَل بودن آنها تصریح نشده کاری دشوار است. (عابدین،/161-160)
محمد حسین علی الصغیر در این باب ميگوید:
«عدم ذکر ریشه مَثَل در آیاتی که در معنا به صراحت مَثَل هستند، به گمان زیاد به شیوه عرب در کوتاه و حذف کردن و در تقدیر گرفتن بر ميگردد. به همین دلیل ميبینیم که مفسران آیاتی را که ریشه مَثَل در آنها نیست ولی دارای همان قدرت بیانی و دلالت موجود در مَثَلهاي مصرّحه ميباشند، جزء مَثَلهاي قرآنی آوردهاند و در اجتهاد خود بر مشهورترین و روشنترین روایات که این مَثَلها را با بقیه مَثَلهاي مصرحه آوردهاند تکیه ميکنند.» (علی الصغیر،/75)
نکتة دیگری که در مورد مَثَلهای قیاسی طبیعی یا دیگر نمونههای مَثَل قرآنی باید گفت، این است که این تمثیلات یا به صورت تشبیه (مانند آیة 17 سورة بقره که قبلاً ذکر کردیم) و یا به صورت استعاره آمدهاند؛ (أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا ...)(انعام/١٢٢) که «میتا» و «ظلمات» استعاره از عدم هدایت و نور، و «حیات»، استعاره از هدایت و نجات است.
نوع دوم مَثَلهای قرآنی، «مَثَلهای داستانی» یا «داستانهای تمثیلی» است که به بیان احوال امتهای گذشته و تشبیه آنها، به قصد عبرت آموزی ميپردازد:(ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ ...)(تحريم/١٠)؛(وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ كُلِّ مَكَانٍ ...)(نحل/١١٢)؛(وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلا رَجُلَيْنِ جَعَلْنَا لأحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَابٍ ...)(كهف/٣٢) که در این مثالها به مادة «مَثَل» تصریح شده و شکی در مَثَل بودن آنها نیست.
اما در بخش مَثَلهای داستانی که به مادة «مَثَل» در آن تصریح نشده، اختلاف هست. بعضی آنها را مَثَل دانستهاند؛ چون دو تصویر کاملاً مجزا از دو حالت مشابه را ارائه ميدهند، از این رو مانند مَثَلهای قیاسی هستند، اگر چه از ریشة «مَثَل» تهی باشند، و بعضی آنها را فقط داستانهای تربیتی و پند آموز ميدانند، نه مَثَل قرآنی.
محمد رشید رضا در کتاب تفسیری خود داستانها را با قدری شک جزء مَثَلها قرار ميدهد. وی در شرح آیة 259سورة بقره: (أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا ...) ميگوید:
«احتمال دارد که قصه از جمله تمثیل باشد و خدا بهتر ميداند.» (رشید رضا، 3/52)
همچنین استاد جعفر سبحانی این آیه را جزء مَثَلها ندانسته و دلیل این مطلب را، وحدت نوعی بین «مشبه» و «مشبه به» عنوان کرده است، چرا که از نظر وی اختلاف نوعی میان «مشبه» و «مشبه به» شرط تشبیه است. مانند تشبیه انسان شجاع به شیر یا شقایق قرمز به یاقوت. ولی در این آیه بعد از تعجب مرد عابر بر آثار دیار ویران شده و تعجب و سؤال او از چگونگی زنده شدن مردگان، خداوند او و چهار پایش را ميمیراند و بعد از گذشت سالها زنده ميکند تا چگونگي زنده شدن دوباره مردگان در عالم دیگر را نشان دهد. پس «مشبّه» و «مشبّه به» در این داستان تمثیلی از یک جنس هستند. (سبحانی،/108)
نکتة شايان ياد اینکه همیشه در تشبیهات، تفاوت نوعی وجود ندارد، مِثل تشبیه انسان سخاوتمند به حاتم که هر دو از یک نوع هستند.
در اینجا باید گفت ما در تشخیص داستانهایی که مَثَل هستند و داستانهایی که مَثَل نیستند به گفتة راویان و یا مفسران تکیه ميکنیم. آن دسته از داستانهایی که نام مَثَل بر آنها گذاشته شده، مَثَل و غیر از آنها را داستانهای پند آموز و حکمي قرآن مينامیم.
مَثَل قرآنی چه مَثَل طبیعی باشد و چه داستانی، چه کلمة مَثَل در آن ذکر شده باشد یا نه، چه به صورت تشبیه تمثیل باشد يا استعارة تمثیلی، از تشبیهِ دو صورت یا حالت که هر دو طرف از اجزاء به هم پیوسته و غیر قابل تفکیک ميباشند، تشکیل شده و هدفی نیز جز آگاه ساختن یا ارشاد و بازداشت مردم از اعمال منافی عزت و شرف آدمي و بر خلاف فطرت پاک اوست ندارد؛ پس آیاتی که لفظ مَثَل در آنها آمده ولی تشبیه در آنها ساده است، یعنی اجزاء تشبیه مرکب نیست، مانند: (وَحُورٌ عِين*كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُون)(واقعه/23-22)؛ (إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ...)(بقره/٢٦) بیشتر مفسران آنها را جزء مَثَلهاي قرآن دانستهاند، گر چه تشبیه این آیه تشبیه ساده است، یعنی تشبیه اشیاء حقیر و پست مانند بتهای مشرکان به پشه. ولی عدهای دیگر متوجه این قضیه بودهاند و به این نکته اشاره کردهاند:
«این آیه اگر چه حاوی لفظ مَثَل است، ولی چون پایه تمثیل ندارد، مَثَل نیست.» (طهطاوی،/180)
همچنین آیاتی هستند که گر چه لفظ مَثَل در آنها بیان شده، اما هیچگونه تشبیهی در آنها وجود ندارد و فقط جنبة تنبیهی یا يادآوري دارند. مانند: (وَضَرَبَ لَنَا مَثَلا وَنَسِيَ خَلْقَهُ...) (يس/٧٨)
به خاطر همین تفاوتهايي که بیان کردیم، نميتوان برای مَثَلهای قرآن تعداد معینی اعلام کرد.
مَثَلهای قرآنی ويژگيهايي دارند که آنها را از دیگر مَثَلها (مَثَلهای ملی) متمایز ميکند. مَثَل قرآنی با بیان هنری و تازه و تفاوتی که در تصاویر، چهارچوب، معنا و هدف دارد، یکی از جنبههای اعجاز قرآن به شمار ميرود.
از جمله ويژگيهاي مَثَل قرآنی ميتوان به موارد زير اشاره کرد:
در بخش گذشته در تعریف مَثَل گفتیم که مَثَل تشبیه مضرب به مورد است. یعنی تشبیه حالتها یا حادثههای ثانوی به حالت یا حادثة اولی که مَثَل در زمان وقوع آن نقل شده است، البته همراه عامل انتشار و رواج در میان مردم. اما در مَثَل قرآنی ضرورتاً موردی شبیه موردهای مَثَل ملی وجود ندارد. مَثَل قرآنی دارای داستان یا قصهای که مردم آن را سبب ورود مَثَل بدانند نیست، بلکه تنها علم و لطف بی حد الهی و قدرت و اعجاز قرآن است که سبب ایجاد این مَثَلها و ابتکار آنها بوده است و اگر تمام مَثَلهای قرآنی را مورد بررسی قرار دهیم و با مَثَلهای عربی مقایسه کنیم، در ميیابیم که برای تقریباً هیچ يک از آنها، موردی وجود نداشته و همه، ابتکار ذات باری تعالی بوده است.6
تصاویر در مَثَلهاي قرآنی حلقههای جدا ناشدنیای هستند که در هر طرف، زنجیر محکمي را تشکیل دادهاند و تنها با جدا کردن یک حلقه از این زنجیر، زیبایی و مفهومي که از کل تصویر حاصل ميشود از میان ميرود. این، به آن دلیل است که اجزاء این تمثیلها بدون تفکر و برنامه، پشت سر هم چیده نشده است، بلکه به وجود آمدن هر کدام به خودی خود هدفی داشته و از مجموع همة این اجزاء نیز هدفی نهایی مورد نظر بوده که با به هم ریختن یا حذف هر جزء، هدف غایی مخدوش ميگردد. یکی از مَثَلهای قرآني آیة 5 سورة جمعه است که ميفرماید: (مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِين)(جمعه/5)
«مَثَل كسانى كه [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مكلف گرديدند] آنگاه آن را به كار نبستند، همچون مَثَل خرى است كه كتابهايى را بر پشت مىكشد، [وه] چه زشت است وصف آن قومى كه آيات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را راه نمىنمايد.»
تمثیل در این آیه به تشبیه دانشمندان یهود به الاغ ختم نميشود، بلکه تأثیر و وضوح موجود در آن زمانی کامل ميشود که اجزاء دیگر نیز به این دو جزء بپیوندند، یعنی تشبیه یهودیانی که به کتاب الهی که در دست آنهاست اهمیت نميدهند و به مفاهیم و فرامین آن عمل نميکنند و خوب در آن تفحص نميکنند، به خری که بار سنگینی از کتاب بر دوش دارد، ولی اصلاً درکی از این موضوع ندارد. برای الاغ میان بار کتاب و بارهای دیگر تفاوتی وجود ندارد. مثل یهودی که انگار بر دل او قفل زدهاند و کلام حق در آن راهی ندارد.
همان گونه که ميبینیم، معنای مَثَل مگر بعد از کنار هم چیدن همة اجزاء کامل نميشود و اگر یک جزء از هر طرف تمثیل کم شود، معنای غایی حاصل نخواهد شد.
شیوة بیان و انتخاب کلمات در تمثیلهای قرآنی در عین دقت، متنوع نیز هست. خداوند قادر، اراده کرده که در این تمثیلها یک معنا و یا یک ارزش را به روشهای متفاوت بیان کند تا هم در قلب شنونده تأثیر بیشتری داشته باشد و هم در ذهن او بهتر جای بگیرد. از این روست که مَثَل قرآنی تأثیر زیادی بر قلب و ذهن مخاطب ميگذارد. به طور مثال، در سه آیة زیر قرآن راجع به فانی بودن دنیا و متعلقات آن و هشدار به انسانی که زیور دنیا را جاودانه ميپندارد، ميفرماید:
(إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالأنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الأرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالأمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ) (یونس/24 )
«در حقيقت مَثَل زندگى دنيا بسان آبى است كه آن را از آسمان فرو ريختيم، پس گياه زمين از آنچه مردم و دامها مىخورند با آن درآميخت تا آنگاه كه زمين پيراية خود را برگرفت و آراسته گرديد و اهل آن پنداشتند كه آنان بر آن قدرت دارند، شبى يا روزى فرمان [ويرانى] ما آمد و آن را چنان درويده كرديم كه گويى ديروز وجود نداشته است. اين گونه نشانهها[ى خود] را براى مردمى كه انديشه مىكنند به روشنى بيان مىكنيم.»
(وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيمًا تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِرًا) (کهف/45)
«و براى آنان زندگى دنيا را مَثَل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستاديم، سپس گياه زمين با آن درآميخت و [چنان] خشك گرديد كه بادها پراكندهاش كردند و خداست كه همواره بر هر چيزى تواناست.»
(اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الأمْوَالِ وَالأوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا...) (حدید/20)
«بدانيد كه زندگى دنيا در حقيقت بازى و سرگرمى و آرايش و فخرفروشى شما به يكديگر و فزونجويى در اموال و فرزندان است. [مَثَل آنها] چون مَثَل بارانى است كه كشاورزان را رستنى آن [باران] به شگفتى اندازد، سپس [آن كشت] خشك شود و آن را زرد بينى، آنگاه خاشاك شود... .»
خدای بزرگ در تمام این آیات در نهایت زیبایی و بلاغت و با شیوههای گوناگون و استفاده از عناصر طبیعت و آنچه در اطراف انسانهاست، در نهایت فقط یک هدف داشته است، او خواسته است قلب انسان را نشانه بگیرد. الفاظ و عبارات این آیات همه کمک کرده تا مقصود نهایی حاصل شود. گرچه زیور و رنگهای زندگی مادی، همه به زمین حاصل خیز یا آبادانی تشبیه شده که به وسیلة آب سرسبز شده و سپس ناگهان به طوفانی در هم پیچیده ميشود، اما کلمات انتخاب شده و شیوة بیان و تصاویر در هرکدام متفاوت است.
تصاویر تمثیل قرآنی همگی از عناصر و پدیدههای طبیعی پیرامون انسان برداشت شده است و برای همه آشنا و ملموس در تمام دورانها و در تمام مکانها ميباشد. یکی از تفاوتهای بین مَثَل قرآنی و مَثَل عربی (ملی) در همین جاست که مَثَل قرآنی هرگز کهنه نميشود و در همة زبانها بی تکلّف تعبیر ميشود، ولی تصاویر مَثَل عربی هم به ذهن مخاطب زیاد نزدیک نیست و هم بعد از مدتی کهنه و مندرس ميشود. مانند این مَثَل عربی که ميگوید: «من حفر بئرا لاخیه وقع فیه» و در مقابل آن این مَثَل قرآنی(وَلا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِئُ إِلا بِأَهْلِهِ )(فاطر/٤٣). کلیت و تازگی که در این مَثَل قرآنی هست، در معادل ملی آن نیست. آقای سبزواری در مقدمة کتاب «لطایف الامثال» رشید الدین وطواط همین مَثَل را نمونه آورده است:
«زشتی عمل فریبکاری در تمام ملل و اقوام غیر قابل انکار و به اتفاق مورد نفرت و انزجار است. امروز دیگر بیان زشتی و قباحت آن را در قالب این مَثَل ریختن کافی نیست، چه کندن چاه با زندگانی جنگل و بیابان گردی و صحرا نوردی مناسب بود و برای ملل متمدن لطفی ندارد. به ویژه راههای مکر و فریب در این زمان به اندازهاي گوناگون و متعدد است که کندن چاه پیش آن قابل ذکر نیست، ولی جمله (وَلا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلا بِأَهْلِه) در همه جا كاربرد دارد. هم در کوخ سه هزار سال پیش، و هم در کاخ سه هزار سال بعد. رایج خزانه و خرج روزانه است.» (وطواط،/6)
قرآن با شیوههای گوناگون چه به صورت «تشبیه تمثیلی» و چه به شکل «استعارة تمثیلی» به بیان مَثَلها ميپردازد. هرکدام از اجزاء «مشبّه» و «مشبّه به» کاملاً در برابر هم قرار ميگیرند؛ یعنی برای هر جزء از «مشبّه» جزء همانند دیگری در «مشبّه به» وجود دارد و «وجه شبه» ميان دو طرف تصویر، کلی و شامل است.
(مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لا يُبْصِرُون)(بقره/17)
«مَثَل آنان همچون مَثَل كسانى است كه آتشى افروختند و چون پيرامون آنان را روشنايى داد خدا نورشان را برد و در ميان تاريكيهايى كه نمىبينند رهايشان كرد.»
در این آیه حالت منافقان به حالت افروزندة آتشی تشبیه شده که از آن آتش طلب نور و روشنایی ميکند تا راه را در تاریکی پیدا کند و باعث امنیت او شود، ولی ناگهان آتش خاموش ميشود و او در سرما و تاریکی ميماند و دچار ترس ميشود. منافقان هم در اظهار ایمان و بهرهمندی از امکانات و مواهب مسلمانان، مانند روشن کنندة آتش هستند که در زیر سایة اسلام امنیت دارند، ولی در روز قیامت باطن پلیدشان آشکار ميگردد و به تاریکی درونی که نتیجة کفر آنهاست برميگردند و دچار یأس و ناامیدی و ترس ميشوند. در اینجا ایمان و اسلام همان نور، و نفاق، ظلمت است و منافق همان آتش افروزی است که زمانی آتشش خاموش ميشود و در تاریکی گم ميشود.
در مَثَلهاي قرآنی قسمتهایی از تصويرهاي تمثیلی حذف ميشوند. انگار که خداوند خواسته انسانها از نیروی درک خود استفاده کنند و به تکمیل آیه در ذهن خود بپردازند و معنای نهایی و پیام اصلی آیه را خود کشف کنند. مانند:
(أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا...)(انعام/122)
«آيا كسى كه مرده[دل] بود و زندهاش گردانيديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم راه برود چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكيهاست...»
در این آیه، کفر و عدم هدایت، به مردگی و ظلمت، و هدایت و نجات، به نور و حیات تشبیه شده و «مشبّه» در هر دو تشبیه حذف شده است. این خواننده است که باید از نیروی تعقل و تفکر خود، با استفاده از قراین، کمک بگیرد و «مشبّه» را پیدا کند.
مَثَلهاي قرآنی به موضوعات فراوانی ميپردازند که بر حسب مکی یا مدنی بودن آنها، متفاوتاند. اغلب مَثَلهاي مکی به درمان بیماریهایی شايع در جامعة مکة زمان نزول مانند شرک و تعصبات قبیلهای ميپردازد. همچنین این مَثَلها تلاش دارد که تغییر ریشهای در عقاید و عادات مردم پدید آورد. یکی دیگر از موضوعات مَثَلهاي مکی یاد آوری آخرت و وحدانیت خداوند است. مَثَلهاي مدنی به محکم کردن پایههای اعتقادی جامعه و اصلاح آن، همچنین به تشویق مردم به خوبیها، فاش کردن اغراض شوم منافقان، بیان صفات یهود و مشرکین و توجه به کتاب الهی ميپردازند.
از جمله موضوعات مهمي که مَثَلهاي مکی به آنها پرداخته است عبارتند از:
(أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون) (انعام/122)
«آيا كسى كه مرده [دل] بود و زندهاش گردانيديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم راه برود، چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكيهاست و از آن بيرون آمدنى نيست!؟ اين گونه براى كافران آنچه انجام مىدادند زينت داده شده است.»
در این آیه دو مثال برای کفر و ایمان آمده است. در مثال اول ایمان به حیات و کفر به مرگ تشبیه شده است و در مثال دوم ایمان به نور وکفر به ظلمت تشبیه شده است. تشخیص تفاوت میان ایمان و کفر یکی از اصول اولیة اسلام به شمار ميرود. خداوند متعال ایمان را به حیات و نور و کفر را به مرگ و ظلمت تشبیه کرده، تا این دو مهم نزد مردم کاملاً واضح و قابل تمییز باشد.
(إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالأَنْعَامُ حَتَّىَ إِذَا أَخَذَتِ الأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَآ أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون) (يونس/24)
«در حقيقت مَثَل زندگى دنيا بسان آبى است كه آن را از آسمان فرو ريختيم، پس گياه زمين از آنچه مردم و دامها مىخورند با آن درآميخت تا آنگاه كه زمين پيراية خود را برگرفت و آراسته گرديد و اهل آن پنداشتند كه آنان بر آن قدرت دارند، شبى يا روزى فرمان [ويرانى] ما آمد و آن را چنان درويده كرديم كه گويى ديروز وجود نداشته است. اين گونه نشانهها[ى خود] را براى مردمى كه انديشه مىكنند به روشنى بيان مىكنيم.»
این تمثیل از زندگی و پوچی دنیا و تغییر شرایط آن سخن ميگوید تا از ورای آن به انسان گوشزد کند که وی برای این دنیا آفريده نشده است، بلکه برای دنیایی برتر و متعالیتر که همه چیز در آن قرار و ثبات دارد آفریده شده است. در کنار زیبایی و جلوة این دنیا، زمانی که انسان غرق در شادمانی و غرور به داشتههای خود است، زمانی که آفریدگارِ این زیباییها را فراموش ميکند و تنها به رنگ و لعاب زندگی دنیوی دل خوش است، ناگهان تقدیر الهی بر نابودی هر آنچه هست قرار ميگیرد و تمام آن جلوههای زیبا در اندک زمانی از میان ميرود و چیزی جز خاکستر باقی نميماند، انگار که اصلاً وجود نداشته است.
(مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهاوْلِيَاء كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُون)(عنكبوت/41)
«داستان كسانى كه غير از خدا دوستانى اختيار كردهاند، همچون عنكبوت است كه [با آب دهان خود] خانهاى براى خويش ساخته و در حقيقت اگر مىدانستند، سستترين خانهها همان خانة عنكبوت است.»
شرک از جمله بیماریهای دوران جاهلیت بوده است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)در طول دوران تبلیغ خود به ويژه در مکه، به مبارزه با این آفت بزرگ پرداخت و مشرکان را به ایمان به خدا و ترک عبادت غیر از او دعوت کرد. قرآن نیز در این آیه شرک و خدایان دروغین مشرکان را به خانة عنکبوت که به اندک نسیم و یا قطرة بارانی ویران ميشود تشبیه ميکند. کفر و شرک نیز مانند این خانه سست و شکننده است و قابل اتکا نميباشد.
(أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاء حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُه كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهالْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَال) (رعد/17)
«همو كه از آسمان آبى فرو فرستاد، پس رودخانههايى به اندازة گنجايش خودشان روان شدند و سيل كفى بلند روى خود برداشت و از آنچه براى به دست آوردن زينتى يا كالايى در آتش مىگدازند هم نظير آن كفى بر مىآيد خداوند حق و باطل را چنين مَثَل مىزند اما كف بيرون افتاده از ميان مىرود، ولى آنچه به مردم سود مىرساند در زمين [باقى] مىماند، خداوند مَثَلها را چنين مىزند.»
نتیجة بارش باران بر کوه، و پایین آمدن آب از سطح آن، جمع شدن آب باران در رودهاست که بر اساس حجمي که دارند آب ميگیرند و اگر این رودهای کوچک جمع شوند، به رودخانة بزرگی تبدیل میشوند و اگر این آبها بیشتر از حجم رودخانه باشند، بیرون ميریزند و تبدیل به سیلهای مخرب ميگردند. آب در مسیر خود از موانع متعددی ميگذرد و کف بر لب ميآورد و گاهی کفها در یک مکان، بی حرکت ميمانند، ولی آب همواره در حال حرکت است. حق مانند آب است و باطل مانند کف. همان طور که کف چیز مفیدی نیست و زود هم از بین ميرود انگار که اصلاً نبوده است، باطل هم زود از میان ميرود و چیز توخالی و پوچی است، ولی حق و حقیقت همیشه ماندنی و نافع است. مانند آب یا آن فلز که ماندنی و در جریان است و آن است که برای انسان فایده دارد.
(مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهالرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَيْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِيد) (ابراهيم/18)
«مَثَل كسانى كه به پروردگار خود كافر شدند، كردارهايشان به خاكسترى مىماند كه بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد، از آنچه به دست آوردهاند هيچ [بهرهاى] نمىتوانند برد. این است همان گمراهى دور و درا.ز»
حقیقت اعمال کافران مانند خاکستر است؛ همان طور که خاکستر دوام و ثباتی ندارد و با باد از میان ميرود، اعمال کافران نیز چون بر پایة ایمان و اعتقاد به خداوند نیست و از اصل نادرست و باطل است، لذا زود از میان ميرود و دوامي ندارد و اثر و نتیجهای نیز از آن نميگیرند.
(فلاَ تَضْرِبُواْ لِلّه الأَمْثَالَ إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُون*ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عَبْدًا مَّمْلُوكًا لاَّ يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ*وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَّجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لاَ يَقْدِرُ عَلَىَ شَيْءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلاه ايْنَمَا يُوَجِّهه لاَ يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيم) (نحل/76-74)
«پس براى خدا مَثَل نزنيد كه خدا مىداند و شما نمىدانيد. خدا مَثَلي مىزند؛ بندهاى است زرخريد كه هيچ كارى از او برنمىآيد. آيا [او] با كسى كه به وى از جانب خود روزى نيكو دادهايم و او از آن در نهان و آشكار انفاق مىكند يكسان است!؟ سپاس خداى راست. [نه] بلكه بيشترشان نمىدانند. و خدا مَثَلى [ديگر] مىزند؛ دو مردند كه يكى از آنها لال است و هيچ كارى از او برنمىآيد و او سربار خداوندگارش مىباشد، هر جا كه او را مىفرستد خيرى به همراه نمىآورد، آيا او با كسى كه به عدالت فرمان مىدهد و خود بر راه راست است، يكسان است!؟»
مخاطب این مَثَل مشرکان هستند، کسانی که برای خداوند متعال شریک قرار ميدهند و غیر از او را ميپرستند و به زشتی و نادرستی کار خود واقف نیستند. خداوند این افراد را مورد خطاب و توبیخ قرار ميدهد و حقیقت وحدانیت خود را بیان ميکند. اینکه برای خدا هیچ مثالی نیست و هیچ کس و هیچ چیز شایستگی این را ندارد که با خداوند برابری کند و مورد پرستش قرار گیرد. همان طور که انسان ضعیفی که بندة دیگران است و چیزی از خود ندارد، با مالک مقتدری که ميتواند از مال خود به دیگران ببخشد و مرد کر و لال و احمق با انسان نيرومندي که دارای قدرت تکلم است و ميتواند اقامه کنندة نیکی در جامعه و بازدارنده از بدی باشد، قابل قیاس و یکسان نميباشد.
(وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّهِ فَأَذَاقَهَا اللّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُون) (نحل/112)
«خدا شهرى را مَثَل زده است كه امن و امان بود [و] روزيش از هر سو فراوان مىرسيد، پس [ساكنانش] نعمتهاى خدا را ناسپاسى كردند و خدا هم به سزاى آنچه انجام مىدادند، طعم گرسنگى و هراس را به [مردم] آن چشانيد.»
احساس امنیت و اطمینان از اهداف مهم هر انسانی است که برای رسیدن به آن تمام تلاش خود را ميکند و اگر این امنیت با رزق وسیع نیز همراه شود، برای انسان خوشبختی و سعادت به همراه ميآورد. در این آیه خداوند متعال برای بندگانش مثال دهکدهای را ميزند که وسایل رفاه وآسایش ساکنان آن از هر جهت مهیاست، ولیکن به جای شکر نعمتی که خداوند به آنها بخشیده، کفران نعمت ميکنند و در نتیجه پروردگار قادر، آنچه به آنها بخشیده باز پس ميگیرد و آنها را از حالت رفاه و آرامش به حالت بدبختی و نیازمندی مياندازد. این مَثَل برای توجیه و هدایت نوع بشر که پیوسته چشم بر روی نعمتهای الهی ميبندد و تنها کمبودهایی که خود مسبب آنهاست را در نظر ميآورد، زده شده است. خداوند با قدرت بیپایانش اگر بخواهد، ميتواند تمام نعمتها را از انسان بگیرد و طعم حقیقی بدبختی را به انسان بچشاند.
از موضوعات مهم در مَثَلهاي مدنی ميتوان به این موارد اشاره کرد:
(مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِين) (الجمعه/ 5)
«مَثَل كسانى كه [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مكلف گرديدند] آنگاه آن را به كار نبستند، همچون مَثَل خرى است كه كتابهايى را بر پشت مىكشد، [وه] چه زشت است وصف آن قومى كه آيات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را راه نمىنمايد.»
در مدینه سه قبیلة یهودی به اسمهاي بنی قینقاع، بنی نظیر و بنی قریظه زندگی ميکردند. این سه قبیله با وجود علمي که نسبت به پیامبر(صلی الله علیه و آله)و رسالت او از طریق تورات داشتند، ولیکن مشکلات و دسیسههای فراوانی برای پیامبر(صلی الله علیه و آله)در طول دوران تبلیغ در مدینه ایجاد کردند. از این رو قرآن آنها را به چهار پا تشبیه کرده است، از آن روکه مانند آنها میان بار کتاب و بار دیگر تفاوتی قائل نیستند و در هر صورت فقط حامل اشیاء هستند. یهودیان نیز کتاب تورات را در دست دارند، ولی چون در آن تعمق و به آن عمل نميکنند، فقط بار بردار هستند، نه چیز دیگر و از این کتاب الهی سودی نميبرند. این مثال بر هرکس که عالم بی عمل باشد صدق ميکند.
(مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيم) (بقره/261)
«مَثَل (صدقات) كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مىكنند، همانند دانهاى است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشهاى صد دانه باشد؛ و خداوند براى هر كس كه بخواهد (آن را) چند برابر مىكند، و خداوند گشايشگر داناست.»
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالأذَى كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لاَّ يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِين) (بقره/264 )
«اى كسانى كهايمان آوردهايد! صدقههاى خود را با منّت و آزار، باطل مكنيد، مانند كسى كه مالش را براى خودنمايى به مردم، انفاق مىكند و به خدا و روز بازپسين ايمان ندارد. پس مَثَل او همچون مَثَل سنگ خارايى است كه بر روى آن، خاكى (نشسته) است، و رگبارى به آن رسيده و آن (سنگ) را سخت و صاف بر جاى نهاده است. آنان (رياكاران) نيز از آنچه به دست آوردهاند، بهرهاى نمىبرند؛ و خداوند، گروه كافران را هدايت نمىكند.»
در دوران رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله)اصول اخلاقی مردم نیاز به تغییر ریشهای داشت. آنها در دوران جاهلی به کارهایی خو کرده بودند که عوض کردن آنها نیاز به یک انقلاب بنیادین در تقریباً تمام اصول اخلاقی، اجتماعی و فردی داشت. یکی از مسائل اخلاقی و اجتماعی عرب در آن زمان انفاق بود، چرا که انفاق با نیت ریا داده ميشد و قصد و هدف الهی پشت انفاق و بخشش به محرومان وجود نداشت، یا اینکه انفاق با منت نهادن و اذیت گیرنده همراه بود، لذا قرآن در تبیین اصول انفاق و شرایط آن و همچنین ثوابی که انفاق کننده از عمل خود به دست ميآورد، چند مَثَل آورده است. در آیة اول ثواب انفاق را ذکر کرده و آن را به دانهای که در زمین حاصلخیز کاشته شود و بار فراوان دهد تشبیه کرده و در آیة دوم مالی که با ریا یا منت و اذیت داده شود، به دانهای تشبیه کرده که روی سنگی صاف که خاک نازکی آن را پوشانده است تشبیه ميکند. و مالی که با اخلاص و نیت الهی داده شود، به دانة در خاک حاصلخیز تشبیه ميکند؛ وقتی باران شدیدی ميبارد خاک روی سنگ از بین ميرود و دانه نیز حاصلی نميدهد، ولی باران آن خاک حاصلخیز را حاصلخیزتر ميکند و دانه به بار مينشیند. همچنین عمل با ریا و منّت چون عمقی ندارد و به منبع محکمي متصل نیست، اجری هم ندارد. ولی مالی که با رضایت و نیت الهی داده شود، اصیل و ریشهدار است و ثواب مضاعفی نیز ميیابد.
(اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاء وَيَضْرِبُ اللَّهالْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم) (نور/35)
«خدا نور آسمانها و زمين است، مَثَل نور او چون چراغدانى است كه در آن چراغى و آن چراغ در شيشهاى است. آن شيشه گويى اخترى درخشان است كه از درخت خجستة زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى افروخته مىشود. نزديك است كه روغنش هر چند بدان آتشى نرسيده باشد روشنى بخشد. روشنى بر روى روشنى است. خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مىكند و اين مَثَلها را خدا براى مردم مىزند و خدا به هر چيزى داناست.»
خداوند سبحان نور آسمانها و زمین است و با نور خود همة خلق را هدایت و راهنمایی ميکند تا در ظلمتها گرفتار نشوند و چرخ عالم طبق نظام و برنامة مشخص به گردش درآید.
خدا برای اینکه ما درکی نسبی از این نور به دست آوریم، آن را به نور چراغ با مشخصاتی که ذکر شده تشبیه کرده است و صفاتی برای آن آورده تا به ذهن مخاطب نزدیک شود و تصویری از این نور در ذهن خود مجسم کند.
1) مَثَل قرآنی با مَثَل ملی تفاوتهایی دارد. مَثَل قرآنی از نظر مفاهیم و عبارات گستردگی بیشتری نسبت به مَثَل ملی دارد. مفاهیم مَثَل قرآنی، آب و باران و خاک و گیاه برای همة مردم آشنا و ملموس است. مَثَل قرآنی هرگز رنگ کهنگی نميپذیرد. در مَثَل قرآنی ایجاز موجود نیست. انتشار و سیرورتی که در مَثَل ملی شرط است در مَثَل قرآنی نیست، چرا که نميتوان پذیرفت مَثَلهاي قرآن قبل از اینکه بر پیامبر(صلی الله علیه و آله)نازل شود بین مردم شیوع یافته باشد. مَثَلهاي قرآنی مورد ندارد، یعنی حادثهای خاص باعث نزول آیه نشده است و تنها علم و حکمت الهی عامل نزول بوده است. موضوعات مَثَلها و جاری مجرای مَثَلها در قرآن همیشه نو هستند و در همة موارد کلیت دارند، ولی خیلی از مَثَلهای ملی تا حدی جایگاه زمانی خود را از دست داده و کهنه شدهاند.
2) مَثَلهاي قرآن در قالب تشبیه تمثیلی یا استعارة تمثیلی به بیان موضوعات انتزاعی و غیر ملموس با هدف ملموس و قابل درک کردن آنها برای همة مردم و تأثیرگذاری هر چه بیشتر تمثیلات به قصد تربیت و پند آموزی ميپردازد. در مواردی که مَثَل در قالب استعاره به کار رفته، هدف، واداشتن مخاطب به تفکر و تجزیه و تحلیل کردن مفهوم مورد نظر آیه بوده است.
3) آن دسته از مَثَلهاي قرآنی که لفظ مَثَل یا مشتقات آن در آنها ذکر نشده، (و شاید بر اساس یکی از اصول نحوی عرب، حذف قسمتی از جمله و در تقدیر گرفتن آن باشد.) ولی دارای بار معنایی و تربیتی مَثَلهای صریح هستند، جزو مَثَلهاي قرآن محسوب ميشوند. این مسئله را ميتوان هم با تفکر و تدبر در آیات مشابه و هم با تکیه بر تفاسیر دریافت.
4) آیاتی که در آنها تشبیه ساده و یا تنها لفظ مَثَل ذکر شده است و تشبیه و استعارة تمثیلی در آنها وجود ندارد، جزء مَثَلها محسوب نميشوند، چرا که هدف مَثَل قرآنی یعنی انذار و تنبیه و تربیت نسل بشر، با روش مرکب و تفصیل، یعنی همان تشبیه تمثیلی که از طرفین و وجه شبه مرکب تشکیل شده، سازگارتر است.
5) مَثَل قرآنی از تصاویر چند جزئی، استفاده ميکند. هر جزء مشبّه، مقابلی در مشبّهٌ به دارد و این اجزاء هر کدام جدا از نقش مستقلی که دارند، با اجزاء دیگر چنان عجینند که برداشتن هر کدام باعث خراب شدن تصویر نقاشی شده در مَثَل ميشود.
6) مَثَل موجز به معنای رایج در قرآن وجود ندارد. آن دسته از آیات و عبارات قرآني که مانند مَثَلهای عربی در بین مردم انتشار یافتهاند، بنا بر قول علما، تنها مقابلهایی مناسبتر و شایستهتر برای مَثَلهای عربی هستند و جاری مجرای مَثَل عربی نامیده ميشوند. چه اينکه همانند مَثَل بین مردم انتشار یافته و در زبان روزمرة مردم وجود دارند.
7) آیات و عباراتی که در قرآن به مانند مَثَل ملی رواج پیدا کردهاند و در کتابهای مختلف نامهای گوناگوني نیز گرفتهاند، مانند: «مَثَل کامن»، «جاری مجرای مَثَلهاي سائر» یا «مَثَلهای قرآنی سائر»، هیچ کدام مَثَل قرآنی حقیقی نیستند، چرا که از آغاز نزول قرآن مَثَل نبودهاند، بلکه بعداً در زبان و یا نوشتههای مردم رواج پیدا کردهاند. مَثَلهای حقیقی قرآن، مَثَلهای قیاسی هستند که به هنگام نزول بر قلب پیامبر(صلی الله علیه و آله)مَثَل بودهاند.
1. محمد جابر الفیاض نیز به این مورد اشاره دارد. (الفیاض،/123)
2. مانند آقای محمد جابر فیاض که ضمن اشاره به امثالی که بر پایة تشبیه بسیط استوار شده است، به امثالی اشاره میکند که اساس تشبیهی ندارد وخود لقب امثال حکمی را بر آن مینهد، امثالی که دارای همة شروط مَثَل هستند مگر رکن تشبیه که این عبارات حکمی مانند امثال رواج زیادی دارند و تقریباً مانند آنها عمل میکنند. (همان)
3. سمیح عاطف الزین نیز در تعریف مَثَل خرافی نظری شبیه به قطامش دارد. (الزین،/21)
4. البته اطلاق این دو اسم بر مَثَل قیاسی خالی از اشکال نیست، چرا که در بعضی از این آیات لفظ مَثَل یا مشتقات آن ذکر نشده است و این مفسران هستند که به خاطر شباهت محتوایی میان این آیات با آیاتی که لفظ مَثَل در آنها ذکرشده و به خاطر بار تمثیلی و مفهومي که دارند آنها را مَثَل نامیدهاند.
5. عبدالمجید عابدین (ص159) و ابن قیم الجوزیه (ص15) نیز به مرکب بودن مَثَل قیاسی اشاره کردهاند.
6. ابن کثیر فقط در شأن نزول آیة 92 سورة نحل داستانی را بیان کرده وآن را مورد مَثَل میداند: (وَلا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكَاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلا بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ وَلَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُون)
«و مانند آن [زنى] كه رشتة خود را پس از محكم بافتن [يكى يكى] از هم مىگسست مباشيد كه سوگندهاى خود را ميان خويش وسيلة [فريب و] تقلب سازيد [به خيال اين] كه گروهى از گروه ديگر [در داشتن امكانات] افزونترند. جز اين نيست كه خدا شما را بدين وسيله مىآزمايد و روز قيامت در آنچه اختلاف مىكرديد قطعاً براى شما توضيح خواهد داد.»
این مَثَل در مورد پیرزنی ریسنده است که بعد از هر بار ریسیدن، رشتهها را از هم باز میکرد ومضرب این مَثَل پیمان شکنانند. (ابن کثیر،3/449)
1. قرآن كريم.
2. ابن منظور، أبوالفضل جمال الدين مكرم؛ لسان العرب، چاپ اول، دار إحياء التراث العربي، بيروت، 1988م.
3. الآلوسي البغدادي، شهاب الدين السيد محمود؛ روح المعاني، چاپ چهارم، دار إحياء التراث العربي، بيروت، 1985م.
4. الثعالبي، أبومنصور عبدالملك بن محمد بن إسماعيل النيسابوري؛ خاص الخاص، چاپ اول، مطبعة السعاده، مصر، 1809م.
5. الثعالبي، أبومنصور؛ يتيمة الدهر في محاسن أهل العصر، چاپ اول، دار الكتب العلميه، بيروت،1983م.
6. الجرجاني، عبد القاهر؛ دلائل الإعجاز في علم المعاني، چاپ دوم، مكتبة القاهره، القاهره، 1961م.
7. الجوزيه، إبن قيم؛ الأمثال في القرآن الكريم، بي چا، بيروت، دار المعرفه. 1981م.
8. حكمت، علي اصغر؛ امثال قرآن، فصلي از تاريخ قرآن كريم، چاپ دوم، بنياد قرآن، تهران، 1361ﻫ. ش.
9. الراغب الإصفهاني، حسين بن محمد الفضل؛ معجم مفردات ألفاظ القرآن، چاپ دوم، المكتبه المرتضويه، قم، 1362ش.
10. رشيدرضا، محمد؛ تفسير القرآن الكريم الشهير بتفسير المنار، چاپ دوم، دار المعرفه، بيروت، بيتا.
11. الزركشي، بدر الدين؛ البرهان في علوم القرآن، بيچا، دار الجيل، بيروت، 1954م.
12. زلهايم، رودلف، الأمثال العربیه القديمه، ترجمه الدكتور رمضان عبد التواب، چاپ اول، بيروت، دار الأمانه، 1971م.
13. الزمخشري، ابوالقاسم جار الله محمود بن عمر؛ الکشاف، بيچا، بينا، بيجا، بيتا.
14. السبحاني، الشيخ جعفر؛ الأمثال في القرآن الكريم، چاپ اول، مؤسسة الإمام الصادق(علیه السلام)، قم، 1420ﻫ.
15. السكاكي، ابويعقوب يوسف بن أبي بكر؛ مفتاح العلوم، چاپ اول، مطبعة مصطفى بابي و أولاده، مصر، 1973م.
16. السيوطي، عبدالرحمن؛ الإتقان في علوم القرآن، چاپ دوم، منشورات الرضي، قم، 1367ش.
17. الطهطاوي، الشيخ علي احمد؛ عون الحنان في شرح الأمثال في القرآن، چاپ اول، دار الكتب العلميه، بيروت، 2004م.
18. عابدين، عبدالمجيد؛ الأمثال في النثر العربي القديم، چاپ اول، دار المعرفة الجامعيه، اسكندريه، 1959م.
19. عاطف الزين، سميح؛ الأمثال والمثل والتمثيل والمثلات في القرآن الكريم، چاپ اول، دار الكتب اللبناني، بيروت، 1987م.
20. علي الصغير، محمد حسين؛ الصورة الفنّية في المثل القرآني، چاپ اول، دارالهادي، بيروت، 1992م.
21. الفاخوري، حنا؛ الأمثال و الحکم، چاپ دوم، دارالمعارف، مصر، 1969 م.
22. الفياض، محمد جابر؛ الأمثال في القرآن، چاپ اول، المعهد العالمي للفكر، الرياض، 1995م.
23. الفيروزآبادي، مجد الدين محمدبن يعقوب؛ قاموس المحيط، بيچا، مطبعة الميمنه، القاهره، 1318ق.
24. القرشي الدمشقي، ابن كثير؛ تفسير القرآن العظيم، چاپ اول، دار و مكتبة الهلال، بيروت،1990م.
25. قطامش، عبدالمجيد؛ الأمثال العربیه، چاپ اول، دار الفكر، دمشق، 1988م.
26. الميداني، ابوالفضل احمد بن محمد النيسابوري؛ مجمع الأمثال، چاپ اول، مؤسسة الطبع و النشر التابعة للآستانة الرضوية المقدسة، مشهد، 1366ش.
27. الوطواط، رشید الدین؛ لطایف الامثال، مقدمه و تصحیح محمد باقر سبزواری، بيچا، بينا، بيجا، 1358 ش.
28. الهاشمي، احمد؛ جواهر البلاغة في المعاني والبيان والبديع، چاپ اول، نشر بخشايش، قم، 1421ﻫ.
29.